یاد دارم
یاددارم ،درغروبی سرد,سرد
می گذشت از توی کوچه دوره گرد :
دوره گردم ،کهنه قالی می خرم
دست دوم ، جنس عالی میخرم ...
کاسه و ظرف سفالی میخرم
گر نداری ، کوزه خالی میخرم .
اشک در چشمان بابا حلقه بست
ناگهان آهی ...کشید , بغضش شکست .
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت , ولی این زندگیست ؟
بوی نان تازه هوش از ما ربود .
اتفاقآ مادرم هم روزه بود ...
دست خوش نقشش،ترک برداشته
صورتش پر چین و ... لک برداشته ،
س و خ ت م ، دیدم که بابا پیر بود ...
بد تر از آن خواهرم دلگیر بود :
دوره گردم : کهنه قالی میخرم
دست دوم جنس عالی میخرم
کاسه و ظرف سفالی میخرم ...
خواهرم بی روسری بیرون دوید :
آی آقا ...سفره خالی میخرید.
سفره خالی میخرید
سفره خالی میخرید
سفره خالی میخرید
دریاب ضعیفان را ...
در وقت توانایی
نظرات شما عزیزان: